با هر موج جدید فناوری، وعدههای بزرگی برای تحول در آموزش و پرورش داده میشود. امروز، هوش مصنوعی (AI) در کانون این توجه قرار دارد و بسیاری آن را راهحلی نهایی برای چالشهای آموزشی میدانند. اما پیش از آنکه با هیجان این موج را دنبال کنیم، بهتر است به گورستان فناوریهای آموزشی شکستخورده نگاهی بیندازیم و از تاریخ درس بگیریم.
در دهههای گذشته، فناوریهای متعددی با ادعای انقلابی کردن کلاسهای درس معرفی شدند. از رادیو و تلویزیون آموزشی در اواسط قرن بیستم گرفته تا کامپیوترهای شخصی در دهه ۸۰ و پروژههایی مانند «یک لپتاپ برای هر کودک» در اوایل قرن بیست و یکم، همگی با یک الگوی مشابه روبرو شدند: یک دوره هیجان اولیه، سرمایهگذاریهای کلان و در نهایت، عدم دستیابی به نتایج مورد انتظار. دلیل این شکستها پیچیده اما قابل تامل است. مشکل اصلی این بود که فناوری به عنوان یک «گلوله نقرهای» دیده میشد که به خودی خود میتوانست مشکلات آموزشی را حل کند، در حالی که نقش حیاتی معلمان، روشهای تدریس (پداگوژی) و بستر فرهنگی و اجتماعی کلاس نادیده گرفته میشد.
فناوریها اغلب بدون آموزش کافی به معلمان تحمیل میشدند و به جای آنکه ابزاری برای بهبود فرآیند یادگیری باشند، به باری اضافی تبدیل میشدند. تمرکز بر سختافزار و نرمافزار بود، نه بر اینکه چگونه این ابزارها میتوانند به اهداف آموزشی مشخصی خدمت کنند. این چالشها، از کمبود زیرساخت گرفته تا نیاز به آموزش معلمان، نه تنها در کشورهای توسعهیافته بلکه در سیستمهای آموزشی مانند ایران نیز به وضوح دیده میشود و نیازمند راهکارهای بومی و متناسب با شرایط است.
اکنون با ظهور هوش مصنوعی، ما در یک بزنگاه تاریخی دیگر قرار داریم. هوش مصنوعی مولد پتانسیل فوقالعادهای برای شخصیسازی آموزش، ارائه بازخوردهای فوری به دانشآموزان و آزاد کردن وقت معلمان از کارهای تکراری دارد. اما اگر همان اشتباهات گذشته را تکرار کنیم، این فناوری نیز به سرنوشت پیشینیان خود دچار خواهد شد. برای جلوگیری از این تکرار، باید رویکرد خود را تغییر دهیم. به جای پرسیدن «با هوش مصنوعی چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟»، باید بپرسیم «مهمترین چالشهای آموزشی ما چیست و هوش مصنوعی چگونه میتواند به حل آنها کمک کند؟».
راه موفقیت در ادغام هوش مصنوعی در مدارس، یک رویکرد انسانمحور است. این یعنی توانمندسازی معلمان از طریق آموزشهای کاربردی و مشارکت دادن آنها در فرآیند تصمیمگیری. یعنی تمرکز بر توسعه مهارتهای تفکر انتقادی، خلاقیت و حل مسئله در دانشآموزان، به جای سپردن کامل فرآیند یادگیری به الگوریتمها. همچنین، باید به مسائل مهمی مانند عدالت دیجیتال، حریم خصوصی دادهها و سوگیریهای الگوریتمی توجه جدی داشته باشیم تا اطمینان حاصل کنیم که هوش مصنوعی به ابزاری برای تشدید نابرابریها تبدیل نمیشود. آینده آموزش نه توسط ماشینها، بلکه توسط انسانهایی شکل میگیرد که هوشمندانه از ماشینها استفاده میکنند. اگر از درسهای گذشته بیاموزیم، هوش مصنوعی میتواند به جای تبدیل شدن به یک یادگاری دیگر در موزه فناوریهای شکستخورده، به یک شریک واقعی در مسیر رشد و یادگیری تبدیل شود.